شنبه 29 دی 1397 / 10:01|کد خبر : 3585|گروه : سياسي

شهیدی که پیام انقلاب را با جسمی تکه و پاره و آغشته به خون نوشت / احمد خار چشم ضد انقلاب و چراغ راهی برای همفکرانش

شهیدی که پیام انقلاب را با جسمی تکه و پاره و آغشته به خون نوشت / احمد خار چشم ضد انقلاب و چراغ راهی برای همفکرانش

سرفرازی ایران اسلامی مرهون دلاوری فرزندان این مرز و بوم است، آنهایی که چه در دوران نهضت انقلاب اسلامی و چه در دوران جنگ تحمیلی گوش به فرمان ولی امر بودند و جان خود را تقدیم این انقلاب و نظام و کشور نموده‌اند.

 

به گزارش آرباباخبر،  حماسه دفاع مقدس روز به روز بالنده‌تر شد و جوانان ما چونان کوهی استوار در برابر تهاجم دشمن ایستادند. مقدس‌ترین و با ارزش‌ترین استقامت، دفاع از عقیده است و بدون شک دوران هشت ساله جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از افتخارات بزرگ و بی‌نظیر ایران اسلامی است. شهادت زندگانی جاودانه یافتن است؛ اوج و عروج تعالی است.

 

نمونه بارز این استقامت و رشادتها مردم غیور شهرستان بانه یکی از شهرهای مرزی استان کردستان است که با وجود قریب به یک صد کیلومتر مرز مشترک با کشور عراق، یکی از شهرهای مرزی ایران  محسوب می شود که به طور مستقیم درگیر هشت سال جنگ تحمیلی بوده است.

 

 مردم حقیقت جوی بانه که در دوران انقلاب و به هنگام مبارزه با رژیم پهلوی به میدان آمده و در مقابل عمال رژیم پهلوی سینه سپر کرده بودند، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و پیدایش گروهک های ضد انقلاب و هم چنین حمله دژخیمان بعثی به مرزهای ایران اسلامی،  نیز از اسلام و قرآن دفاع کردند

 

مردم شهرستان مرزی بانه در طول 8 سال جنگ تحمیلی با ایستادگی و استقامت در برابر انواع تهاجمات رژیم بعثی دین خود را به انقلاب ادا کردند بطوریکه می توان گفت صبر و استقامت مردم بانه در طول دوران دفاع مقدس بی نظیر است.

 

لازم به ذکر است که حماسه 15 خرداد سال 63 بانه در جریان بمباران جنگنده های عراقی که منجر به شهادت  بیش از 600 نفر در فاصله زمانی کمتر از یک دقیقه شد در تاریخ دفاع مقدس بی نظیر است.

 

در بانه کمتر خانواده ای را می توان یافت که در دوران دفاع مقدس حضور نداشته و در این راه کسی از اعضای خانواده اشان را از دست نداده باشند.

 

 خانواده هایی که فرزندانشان را در راه اسلام و میهن عزیزشان هدیه کرده‌اند؛ به حق آنان فرشتگانی هستند از جنس استقامت و پایداری، رشادت و دلاوری؛ با سختکوشی پسرانشان را پرورش دادند و با شجاعت در راه اسلام فدا کردند ، برای شناخت بیشتر این خانواده ها  به دیدار  پدری چون کوه استوار و دلی پر امید نسبت به آینده نظام و انقلاب رفتیم ،  حاج محمد صالح عباسی  تنها یک پدر نبود بلکه یک جریان فکریست که همواره عقیده ای ظلم ستیز و آزادی خواه و استقلال طلب داشت و تلالو چنین عقایدی در خانواده موجب گردید که فرزندانش در حفظ و پاسداشت انقلاب اسلامی  پیش قدم باشند ، این  ولایت پذیری و عشق به انقلاب و نظام دلیل خوبی بود که دو فرزند عزیز خود را  تقدیم انقلاب اسلامی کند تا پیامی روشن به دشمنان این مرز و بوم بفرستد که مردم شهید پرور ایران اسلامی رهبری و انقلاب اسلامی را خط قرمز خود می دانند و در برابر کسانی که در فکر تجاوز و خرابکاری در  این مملکت هستند تا پای جان ایستاده اند .

 

بدین منظور و بر حسب وظیفه  پای صحبتهای پدری نشستیم که  خود فرزندش را اینگونه معرفی کرد : بنده محمد صالح عباسی پدر شهید احمد عباسی  هستم که در بسیت و دوم بهمن ماه سال 1328، در روستای «شوی» از توابع شهرستان بانه به دنیا آمد. ما خانواده ای مذهبی و زحمتکش و در عین حال مستضعف بودیم که به دلیل بی توجهی و ظلم بیش از اندازه رژیم ستمشهای با محرومیت و فقر زیادی دست و پنجه نرم می کردیم.

 

پدر شهید عباسی ادامه داد : احمد دوران کودکيش را  در زادگاهش سپري کرد و در همان کودکی مشخص بود که علاقه زیادی به  يادگيري و مهارت آموزی داشت ، علیرغم تنگدستی خانواده، در شش سالگی وارد محیط مدرسه شد و توانست تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی ادامه دهد.

 

محمد صالح عباسی یاد آور شد :  فضای دینی خانه و دقتی که من و مادر احمد در تربیت او داشتیم، وی را با قرآن و ادعیه و احادیث دینی آشنا کرد و همین آشنایی، شخصیت او را، برای پذیرش مسئولیتهای آینده آماده ساخت به گونه ای بیشتر هم سن و سالهای احمد او را به عنوان یک الگو نگاه می کردند و رفتار و اخلاق خوب احمد شهره خاص و عام شده بود .

 

شهید عباسی در دوران نوجوانی به دلیل حسن شهرت شناخته شده بود و همین مساله باعث شد که افراد زیادی دوروبر احمد باشند و با او دوست شوند ولی فرزندم  همواره کسانی را انتخاب می کرد که از لحاظ دینی  ، عقیدتی  ، اخلاقی و رفتار اجتماعی مانند خود بودند  ولی در عین حال برای کسانی که با او هم عقیده نبودند احترام قائل بود و با نصیحت و برخورد صمیمانه و هوشمندانه راه درست را به آنها نشان داد و بعدها زمینه ساز تربیت جوانانی از جنس انقلاب شد که همچون خود جانشان را پای عقیده و مسلکشان گذاشتند .

 

 

پدر شهید احمد با اشاره به کمک حال بودن پسرش در امورات مربوط به کشاورزی بیان کرد : احمد به عنوان پسر بزرگتر من همیشه در خدمت خانواده و من بود به گونه ای که  اگر بنده برای مدتی خانه نبودم او  با انجام مسئولیت های واگذار شده کاری کرده بود که اصلا جای خالی من در خانه احساس نمی شد و همیشه کمک حال مادرش و خصوصا من در کلیه مراحل کاشت و داشت و برداشت از زمین ها بود .

 

لازم به ذکر است بر اساس گفته های پدر این شهید گرانقدر همیشه احمد برادر و خواهرانش را نصیحت می کرد که از افکار انحرافی و ضد دینی به دور باشند و همواره خدا شناسی و فرائض دینی را فراموش نکنند و با خلق خدا به احترام و حسن نیت رفتار کنند چون که سعادت دنیا و آخرتشان در خدمتگزاری به بندگان خداست .

گفتنی است که شهید احمد عباسی در دهه  50 ازدواج کرد و حاصل این وصلت 3 پسر بود  از جنس پدر و ادامه دهنده راه او که همانا خدمت به  اسلام و خلق خداست است و خوشبختانه بعد از پدر به خوبی توانستند این بار سنگین پسر شهید بودن را به سر مقصد نهایی برسانند و مورد احترام خاص و عام گردند .

 

پدر شهید عباسی اذعان کرد : شهید احمد در کوران حوادث انقلاب و قیام ملت مسلمان علیه رژیم ستمشاهی، به خیل انقلابیون پیوست و در این راه، تلاش شایسته ای از خود نشان داد. این موضوع بعدها منجر به آزار و اذیت وی، توسط گروهکهای ضدانقلاب گردید.

 

 

محمد صالح عباسی  ادامه داد : او در دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی و مقابله با توطئه های مزدوران استکبار جهانی در کردستان، همواره پیش قدم بود و از هیچ تلاشی در راه اعتلاء نظام اسلامی فروگذار نمی کرد برای نمونه وقتی انتخابات شروع می شد به دلیل وجود گروهک های ضد انقلاب در بانه تعدادی از مردم به دلیل تهدید گروهکها از حاضر شدن بر سر صندوق های رای امتناع می کردند و برای انتخاب گزینه مورد نظر خود  در رای گیری شرکت نمی کردند وقتی شهید احمد این مساله را می دید بشدت اندوهگین می شد و دست به هرکاری میکرد که مردم را قانع کند از روستا به شهر بیایند و در انتخابات شرکت کنند .

 

وقتی این مساله به گوش ضد انقلاب رسید من و خانواده ام را تهدید کردند که باید دست از تبلیغات برای نظام برداریم و اگر به همین رویه ادامه دهیم جانمان به خطر می افتند ، ولی باید بگم تنها چیزی که برایمان مهم نبود این تهدیدات بود چون در بین مردم شناخته شده و محبوب بودیم مردم خصوصا از احمد حرف شنویی داشتند و این مساله  تبدیل به کابوسی برای گروهکها شده بود این جریان تا جایی پیش رفت که روز انتخابات رسید و مردم هر کدام به گونه ای در رای گیری شرکت کردند و احمد و دونفر از دوست هایش هم بعد از انداختن رای ها به صندوق در راه برگشت به روستا توسط خائنین به مردم و نظام دستگیر می شوند و به شدیدترین شیوه ممکن آنها را کتک زده و به قول خودشان بعدا به مسجد روستا برده اند تا در ملا عام شکنجه کنند و جلو چشم مردم رسوا شوند .

 

پدر شهید افزود : غافل از اینکه احمد از دید مردمان روستا شخصیتی قوی و منحصر بفرد داشت و مقوبلیت او بین مردم انکار ناشندنی بود ، وقتی مردم توسط گروهکها فراخوانده شدند تا همه شاهد شکنجه احمد و دوستانش باشند ، ولی برخلاف انتظار آنها همه از احمد دفاع کردند و گفت همیشه احمد با حق بوده و در راه حق گام نهاده است و ناحق شما خائنین هستید که این جوانان را اینگونه شکنجه داده اید و باید هرچه سریعتر آنها را آزاد کنید و در غیره اینصورت باید با ما هم درگیر شوید و لازم است بدانید دیگر با وجود غیور مردانی مثل احمد دیگر اینجا جای شما و همفکرانتان نیست

 

وی  می گوید : احمد در سال 1360 به صورت روزمزد و به عنوان خدمتگزار، در آموزش و پرورش استخدام شد و با حسن رفتار و خدمات صادقانه ای که از خود نشان داد، در سال 1362، به استخدام رسمی این نهاد آموزشی درآمد. شهید عباسی در طول خدمات خود، در دبیرستانهای سلمان فارسی، شهیدان شبلی، شهید باهنر، شهید نمکی و شهید صدوقی شهر بانه، انجام وظیفه نمود و خدماتش همواره، مورد رضایت مسئولین و اولیاء مدارس بود.

 

گفتنی است که احمد بعد از استخدامی در آموزش و پرورش بانه همراه با خانواده به شهر عزیمت کرد و در خانه ای که با کمک خود او ساخته شد بود سکنی گزید و همیشه این ارتباط قوی پدر و فرزندی بین ما وجود داشت و ناگسستنی بود .

 

در ادامه پدر شهیدبا بغضی در گلو و یادآوری آخرین دیدارش با احمد و نحوه شهادت پسرش گفت : خدا نکند هیچ کشوری درگیر جنگ و آشوب باشد و آرزو می کنم  همواره کشورهای واقع در این کره خاکی عاری از جنگ و خونریزی باشند چون جنگ چیزی جز ویرانگری و قحطی و گرسنگی در برندارد ، وی ادامه داد آن روز را  خوب به یاد می آورم وقتی از روستا به دیدار احمد آمدم و به وی گفتم بیا و در کارهای کشاورزی کمکم کن او درجواب گفت پدرجان تا احمد هست نگران هیچی نباش ولی امروز بنا به وظیفه انقلابی ، دینی و اسلامی خود در تجمع پارک شهر ( 15 خرداد کنونی ) شرکت می کنم و بعد از اتمام مراسم حتما به روستا می آیم و تا اتمام کارها در کنارت خواهم ماند من هم با خوشحالی از وی خداحافظی کردم هنوز چها دقیقه ای از خداحافظی ما نگذشته بود که یک دفعه آسمان بانه تیره و تار شد و من هم از شهر زیاد دور نششده بودم  چندین هواپیما با صدای وحشتناک شروع به بمب باران شهر کردند از دور صدای ناله و شیون می آمد دود سیاهی شهر را احاطه کرد یک هو به یاد احمد اقتادم دلشوره گرفتم بدون ترس از بمب باران به داخل شهر برگشتم و مستقیم به طرف پارک شهر رفتم اطراف و داخل پارک پر جنازه بود انگار قیامت شده این همه جسد تکه تکه شده هرجا را نگاه میکردی پر از خون و باروت و بدنی بدون سر و دست و پا بود ، نیروهای امدادی به منطقه رسیده بودند و من سراسیمه به طرف داخل پارک دودیدم و در بین اجساد تکه تکه شده در یک آن  چشمم به احمد افتاد با مکثی زیاد و چشمانی اشک بار ادامه داد از اون جوان رشید چیزی جز نیم تنه ای نمانده بود خدا داغ مرگ فرزند را بر دل هیچ پدر و مادری نگذارد ، احمدم را با هزاران امید و آرزو بزرگ کردم و الان جلو چشمم پر پر شده نمی دانستم باید چکار کنم هر کسی به طرفی می دوید هر طور شده بود پسرم را در آغوش گرفتم و گذاشتم در آمبولانس و به بیمارستان رساندم ولی چه فایده همون جا احمدم آسمانی شده بود و بر سر عقیده خود همان دفاع از انقلاب و ولایت مداری بود ماند و  جانش را هم فدای باور راستینی که داشت کرد .

 

 

 

شهید احمد عباسی سرانجام در روز پانزدهم خردادماه سال 1363، که برای بزرگداشت قیام خونین قم و طلاب شهید مدرسه فیضیه در سال 42، همراه مردم بانه در تجمع و تظاهرات آن روز شرکت کرده بود، بر اثر بمباران هوایی رژیم بعث عراق، در پارک شهر بانه به شهادت رسید.

 

 

وی تشریح کرد : وقتی خبر شهادت احمد به  خانواده خصوصا مادرش رسید همه سراسیمه شده و نمی دانستند چکار کنند مادرش کمرش شکست سراسر وجودش غصه شد و این داغ هیچ وقت برایش کهنه نشد و همواره اسم احمد بر زبانش جاری بود به گونه ای که همسرم  آمنه تاب غصه شهادت احمد و دخترم عایشه را دوام نیاورد و چند سال بعد از آسمانی شدن فرزندانش وی نیز  به دیار حق شتافت تا شاید در آن دنیا دوباره دیدار دو فرزند شهیدش برایش مقدور شود و آرامشی را که از وجود آنها می گرفت بدست آورد .

 

اما من همواره شکرگذار خدواند متعال بودم که چنین فرزندان باعزت و غیوری داشتم که در راه عقیده جان خود را به آنچه که همیشه آرزویشان بود فدا کردند ولی در این جا لازم است که بگویم مردم ولایت مدار ایران  همه به صحنه آمدند و ما در هشت سال دفاع مقدس روی پای خودمان ایستادیم و هیچ کس به ما کمک نکرد. چقدر زیباست آنجا که انسان ببیند یاورش خداست و همواره خدا را در کنار خود احساس کند.

محمد صالح عباسی با اشاره به نعمت امنیتی که در کشور اسلامی ما حاکم است اذعان کرد : مردم خصوصا نسل جوان قدر این امنیت را بدانند چونکه همه ما به برکت خون شهدا  و زحمات خدمتگذارن به این مملکت در آرامش هستیم خداوند متعال سایه جنگ را از همه  کشورها بردارد چون بدون شک جنگ ویرانگری و کشتار وحشیانه و بی خانمانی را موجب می شود و لازم است که جوانان شهدا را الگوی خود قرار دهند و در رشد و تعالی مملکت همواره پیشقدم باشند .

 

این پدر شهید در پایان توصیه ای به مسئولین داشت و  گفت :  جوانان ما در دوران دفاع مقدس با دست خالی در مقابل دشمن ایستادگی کردند و اجازه ندادند که حتی یک وجب از خاک کشور به دست دشمن باقی بماند ، در این جا وظیفه مسئولین بسیار خطیر است که تابع فرمایشات مقام معظم رهبری باشند و جهت پاسداشت خون شهدا نگذارند به واسطه عده ای بیگانه پرست به  مملکت آسیبی برسد و چونکه جای جای این مملکت قدم گاه شهدا و مزین به خون شهیدان است .

 

گفتنی است که ازین خانواده یک شهید دیگر یعنی خواهر او "عایشه عباسی" به درخت تنومند انقلاب هدیه شده است

 

 

نمونه بمب هایی که رژیم منفور بعث عراق در بمباران هوایی شهر بانه مورد استفاده قرار می داد.

 

 

روستای شوی ار توابع بخش مرکزی بانه ( محل تولد و رشد و نمو شهید احمد عباسی )

 

 

انتهای پیام/



برچسب ها :

شهید احمد عباسیشهرستان بانهجنگ تحمیلیدفاع مقدسمحمد صالح عباسیروستای شویبخش مرکزی بانهبمباران هواییپارک پانزده خردادرژیم بعث عراقگروهکهاضد انقلاب

نظرات کاربران :

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید!

دیدگاه های ارسالی شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

نام *
 

کد امنیتی